آثار و پیامدهای ارتباط ناسالم از منظر روانشناسی
جوانانى که همدیگر را در پارک ها و خیابان ها مى یابند، یا از طریق تماس هاى تلفنى به هم دیگر علاقه مند مى شوند، اصولا مبنا و اساس علاقه مندى خود را بر همان نگاه هاى اوّلیه پایه گذارى مى کنند.
به حکایت آمارهاى منتشر شده، این گونه ازدواج ها از استحکام کم ترى برخوردارند و تعداد قابل توجّهى از آن ها به طلاق کشیده مى شوند. در این گونه روابط، طرفین، نقاط ضعف خود را مى پوشانند و بیش تر سعى در جلب توجه دیگرى دارند و نقش بازى مى کنند. آن ها سعى دارند همان گونه باشند که طرف مقابل مى پسندد!
اگر سرى به هفته نامه ها و مجلاّت خانوادگى بزنیم، صفحات هم راز و پزشک مشاور، مملو از غم نامه هایى است که دخترها و پسرها از دوستى ها و ازدواج هاى ناکام خود نوشته اند. بسیارى از ایشان، وقتى شور و اشتیاق اوّلیه شان فرو نشست و با واقعیّت هاى زندگى، بیش تر روبه رو شدند، با یک دیگر احساس نوعى بیگانگى و غرابت نموده، با عدم تفاهم در زندگىِ مشترک مواجه شده اند.
عشق و علاقه هایى که; از طریق آشنایى در خیابان و تماس تلفنى و ... حاصل مى شود، به همان صورت که با شتاب ایجاد مى شود، به سردى مى گراید و خاموش مى شود.
جوانانى که هم دیگر را در پارک ها و خیابان ها مى یابند، یا از طریق تماس هاى تلفنى به هم دیگر علاقه مند مى شوند، اصولا مبنا و اساس علاقه مندى خود را بر همان نگاه هاى اوّلیه پایه گذارى مى کنند و این عشق و علاقه وقتى ظاهرى باشد، قاعدتاً بعد از مدّت زمانى به تحلیل مى رود و نهایتاً خاموش مى شود. لذا مى بینیم که اغلب چنین ازدواج هایى حتى بعد از مدّت زمان کوتاهى (کم تر از یک سال) به طلاق مى انجامد.
جوانان شرکت کننده در مصاحبه اى درباره ى روابط دختر و پسر، على رغم اصرار بر رفع محدودیّت هاى موجود در جامعه و خانواده، در لابه لاى سخن خود به این مفاسد اشاره نموده اند:
پسرى مى گوید: من هیچ وقت امکان ندارد با دخترى که دوست هستم، ازدواج کنم ]و ازدواج طبق معمول و با همراهى خانواده پسندیده است[ ... شما اگر معناى ازدواج را بدانید، آن وقت حسّاسیّت مردهاى ایرانى را مى فهمید ... اگر دخترى با چند تا پسر دوست بوده باشد، حاضر نیستم با او ازدواج کنم.
دیگرى مى گوید: من اگر دخترى داشته باشم نمى گذارم که با پسرى ارتباط داشته باشد; چون این ارتباط بد جا افتاده و اکثراً براى وقت تلف کردن است نه براى ازدواج.
حال با توجه به این مسائل، اصرار بر روابط آزادانه ى دختر و پسر، چه ثمرى مى تواند به بار آورد؟ در جاى دیگر از این مصاحبه، درباره ى مفاسدى که این نوع روابط به همراه دارد آمده است: به نظر من، اگر پس از ایجاد ارتباط ، ازدواجى صورت گیرد، مشکل آفرین مى شود; چون پسرهایى که ]با دخترى[دوست مى شوند، تا مشکلى در زندگى مشترک پیش مى آید مى گویند: آره، تو همان کسى بودى که با من دوست شدى ....
در نتیجه، افراد طرفدار آزادى روابط نیز، به مفاسد و کج روى هایى که در آن یافت مى شود، اذعان دارند.
اسلام صحبت کردن زن و مرد و رسیدگى به کارهاى روزمرّه ى زندگى را حرام نکرده است، بلکه در مواردى که دختر و پسر قصد ایجاد روابط را داشته باشند، براى آن ضوابطى نهاده و از بى بند و بارى و فساد جلوگیرى کرده است که در بخش هاى آینده بدان خواهیم پرداخت.
در نتیجه به صرف ایجاد رابطه، شناخت لازم حاصل نمى شود; بلکه دقّت بر بافت خانوادگى، فرهنگى، اقلیمى، شرایط محیطى که فرد در آن رشد یافته، میزان تحصیلات و شاخص هایى از این قبیل لازم است تا طرفین زمینه هاى تفاهم را دریابند.
«روژه موکى یلى» در کتاب روان شناسى زندگى زناشویى و کتاب عقده هاى روانى، آمارى را در باره ى سرنوشت عشق هاى خیابانى آورده است:
نود درصد افراد متأهّل (در فرهنگ غربى ها) ازدواجشان پیامد عشقى بوده که نسبت به آن تردیدى نداشته اند و از این رقم نود و پنج و نیم درصد شوهران مورد پرسش، پس از گذشت سه سال از ازدواج خود، اظهار مى دارند که در خانه احساس خوشوقتى نمى کنند و در همین شرایط نود و یک و نیم درصد زنان اظهار مى دارند در خانه خوشوقت نیستند.
احساس نیاز به محبّت و ابراز شخصیّت
یکى از دلایل پسران و دخترانى که خواهان روابط دوستانه هستند، هم سخن شدن با یک دیگر و احساس نیاز به رفیقى مهربان است.
در نامه اى آمده است:
دخترى هستم بسیار غمگین; اگر ناراحتى خود را به مادرم بگویم، ناراحت مى شود; بنابراین مى خواهم پسرى پیدا کنم و با او درد دل کنم .
یکى از عواملى که نقش بسیارى در روى آوردن جوانان، به ویژه دختران، به ارتباط با جنس مخالف دارد، کشش درونى و نیاز شدید به محبّت و مهربانى است. کم نیستند دختران جوانى که با اولین نامه ى «فدایت شوم» جذب شده، دست پاچه مى گردند و به نامه ها و نگاه هاى پسران پاسخ داده، خویشتن دارى خود را از دست مى دهند; اینان بیشتر نه از کمبود محبّت رنج مى برند ، بلکه دچار کمود خودارزشمندی در وجود خود و خانواده هستند که ناچارا تسلیم چنین روابطی می شوند .
دختر و پسرى که در درون خانواده احساسات و عواطف آن ها ارضا نشود و به نیازشان به محبّت و مهربانى توجه نشود و در جمع خانوادگى احساس غربت و تنهایى کنند، طعمه هاى آماده اى براى افراد فرصت طلب و سودجو مى باشند و به راحتى به این وادى کشیده مى شوند.
اگر فضاى خانواده اى از مهر و محبت و انس خالى بوده، خشکى و سردى و خشونت بر آن حاکم باشد و ضوابط اخلاقى و حدود اجتماعى، با بیانى روشن و منطقى براى افراد تبیین نشود، بدیهى است جوانِ آن خانواده، به دنبال راه فرار مى گردد و دیگر به جوانب منفى آن توجّه نمى کند; به ویژه جوانى که نیاز به ازدواج را در خود احساس کرده، اما همراهى و همدلى را در خانواده نمى بیند، با تنفّرى که از جوّ حاکم احساس مى کند، خواه ناخواه به سوى روابط پنهان کشیده مى شود.
اما روى سخن با جوانانى است که در این فضا گرفتارند; راستى چه باید کرد؟ آیا روى آوردن به دوستى هاى خیابانى و تلفنى راه حلّ درستى براى مشکل آنان است؟
چه بسیارند دختران و پسرانى که در ابتدا بر اساس نیاز به محبّت و براى جبران کمبودهاى گذشته، در این وادى پانهادند و اندک اندک از درس و تحصیلات عالى باز ماندند و به مرور با پاسخ به تمایلات غریزى و لذایذ جنسى، اسباب بدنامى و تباهى خویش را فراهم آوردند که مشکلات و رنج هاى بعدى، صد بار از تنهایى اوّلیه سخت تر و شکننده تر است. این گونه افراد دچار آسیب هاى روانى و تربیتى و اجتماعى مى شوند.
دخترى پانزده ساله در ضمن نامه اى مى نویسد:
«من دخترى هستم که به علّت کمبود محبّت در خانواده، سال گذشته ناچار دست به خود کشى زدم (اما با کمک مادر و پزشکان) از مرگ نجات پیدا کردم ... مادرم در همه جا غرورم را مى شکند، ولى براى خواهرم احترام زیادى قائل است; البتّه من در گذشته مرتکب اشتباه شده، با پسرى دوست شدم که در همسایگى ما زندگى مى کرد. به خدا نمى خواستم چنین کارى را انجام دهم، ولى بر اثر کمبود محبّت و تحریک دوستان، مجبور به این کار شدم. مادرم از زمانى که به مسأله پى برده است، در هر کارى سرزنشم مى کند.
این نامه نمونه اى است از آسیبى که دختر به دلیل دوست شدن با پسر همسایه، در محیط خانه با آن رو به رو است. این آسیب نه تنها جایگاه او را در خانواده مورد تهدید قرار مى دهد، بلکه احترام به خود و شرافت و کرامت نفسانى دختر را نیز با آسیب مواجه مى سازد (هر چند این نوع برخورد خانواده ها نیز صحیح نیست;) و جداى از آن با اطلاع دیگران از این قضیه، در محله و نزد بستگان و دوستان نیز دچار مشکلات جدّى مى شود.
دختر خانم هفده ساله اى مى نویسد:
من در زندگى شکست خورده ام و دیگر چاره اى جز خودکشى ندارم; چون دیگر حاضر نیستم بعد از این کار، مِهر هیچ پسرى را در دل جاى دهم و همیشه در خود فرو رفته ام و از همه کس متنفّرم; به هیچ یک از آن ها اطمینان ندارم; همه ى آن ها بى معنا هستند.
در حالى که پسر عمّه ام مرا بسیار دوست مى داشت و من هم اوایل ـ قبل از آن که با آن آقا آشنا شوم ـ به پسر عمه ام علاقه ى زیادى داشتم، ولى او اصلا خبر نداشت; چون غرورم به من اجازه نمى داد تا بفهمانم که به او علاقه مندم. ولى تحت تاثیر بعضى از دوستان ناباب با آن آقا آشنا شدم و عاقبت هم، چنان غرورم را شکست خورده یافتم که امروز چاره اى جز خودکشى براى خود نمى یابم.
در آغاز نامه درباره ى چگونگى آشنایى خود با این پسر آورده است:
من با تلفن با آن آقا آشنا شدم ... و ایشان پیوسته به من وعده ى ازدواج مى داد. وقتى از او خواستم که براى خواستگارى بیاید، او گفت که خانواده ام با این کار موافقت نمى کنند; یعنى خانواده ى من اجازه ى وصلت با غریبه ها رانمى دهند.
این نمونه ى دیگرى است از افرادى که در ابتدا با غرور و خوشحالى و مستى و بدون در نظر گرفتن عواقب و جوانب آن، وارد این وادى خطرناک شده، امّا بعد از مدتى حیثیّت و شرافتشان آسیب مى بیند و بانگاه و سخن مردم، مورد سرزنش و ملامت قرار مى گیرند و سرانجام خود را در بن بست روحى دیده، قصد خودکشى مى نمایند; و این حدّ نهایت عجز و بدبختى است. خودکشى، تنها فرار از واقعیّت و تسلیم در برابر مشکلات است. بهترین راه مبارزه با مشکلات، ایجاد تحوّل در اعمال و رفتار است که به مرور، سبب تغییر دیدگاه دیگران مى شود و همیشه به یاد داشته باشیم که گذشته ها را - هر چند با سختى - مى توان جبران نمود.
عامل دیگرى که سبب اقدام جوانان به برقرارى روابط مى شود، ابراز شخصیت و اثبات باعُرضه بودن نزد دوستان ناباب است.
در این میان، مسئله ى رقابت نوجوانان و به رخ کشیدن براى هم سالان، نقش عمده اى ایفا مى کند. برخى از نوجوانان براى این که در جمع دوستان مورد تحسین قرار گیرند و یا از ترس این که بى عرضه و بى جرئت معرفى شوند، به دنبال دوست پسر یا دختر مى گردند این ها عواملى است که سبب ورود دختر و پسر در وادى ارتباط شده و آن ها را از عواقب آن غافل مى نماید.
در نامه اى آمده است:
مادرم هشت صبح از خانه بیرون مى رفت و تا هشت غروب به خانه نمى آمد; من تنها در خانه مى ماندم و به کارها مى رسیدم; ولى در عوض، ناسزا و کتک، جبران زحمات من بود. بعد از آن دیدم خیلى تنها هستم، به همین دلیل دل به دریا زدم و با دختر همسایه آشنا شدم. او از من بزرگ تر بود و نامزد داشت; او یک برادر شوهر داشت که وقتى به خانه ى آن ها مى رفتم، گاهى او را مى دیدم. دختر همسایه مرا فریب داد و حرف هایى به دروغ از طرف برادر شوهرش به من گفت و من با خود گفتم: شاید برادر شوهرش با من ازدواج کند و من از غم ها رها شوم. به این ترتیب با او آشنا شدم. حدود یک سال و نیم از آشنایى من با او مى گذشت که یکى از اقواممان با خبر شد و به خانواده ام خبر داد (که سبب کتک خوردن و تنبیه و بدبختى من شد). الان چهار سال و نیم (از آن روز) مى گذرد و من در خانه مثل پرنده اى در قفس هستم و به انتظار نشسته ام که یکى بیاید و مرا از این زندان غم و تنهایى نجات دهد.
در این غم نامه نکات مهمّى جلب توجه مى کند که مى تواند براى همه ى پسران و دختران جوان مفید باشد:
1. دختر براى فرار از تنهایى و کمبود محبّت، اقدام به ارتباط نمود، ولى سرانجام، همانند بسیارى دیگر، گرفتار غم و تنهایى و غربتى چند برابر اوّل شد.
2. دختر همسایه نقش واسطه را بازى نمود و به دروغ او را به این وادى کشاند.
3. او به خیال ازدواج و در آرزوى این که با آن پسر ازدواج مى کند، راضى به ارتباط شد.
4. آسیب روانى و اجتماعى که او را گرفتار کرد، شور و نشاط و شادابى او را از بین برد و آینده اش را به تباهى کشاند، و در جمع نیز بدنام گردید. چه بسا دخترانى که در زیر این فشار و این که دیگر کسى به خواستگارى آن ها نمى آید، دست به خودکشى مى زنند و خود را گرفتار قهر ابدى الهى مى نمایند.
جوانان و نوجوانان عزیز باید توجه داشته باشند:
گام نهادن در این میدان رنگارنگ و فریبنده، آینده ى تاریکى دارد و همچون سرگذشت هایى که ذکر شد، جز بدنامى و ناکامى، سرانجام دیگرى ندارد. چه خوب است جوانان با آن همه شور و احساس و نیروى جوانى، به دنبال کسب اهداف بلند پروا تر در زندگى رفته، آینده اى درخشان را براى خود رقم زنند و سبب سربلندى خانواده و جامعه گردند و با رعایت اصول اخلاقى و حدود اجتماعى، راهى درست را براى نیازهاى خود انتخاب کنند.